اشتیاق

طبقه بندی موضوعی


☀️نفی توسل به اولیاء الله، بدترین نوع شرک به خدای تعالی است☀️👇
✅ تعجب نکنید این مطلبی است که شهید مطهری (رضوان الله علیه) در کتاب جهان بینی توحیدی بر اساس دقیق ترین بیان عقلی بیان فرموده اند که:👈 عقاید وهابیت در رد توسل و استعانت از اهل بیت صلوات الله علیهم و دیگر اولیاء الله، بدترین وخبیث ترین نوع شرک به خدای تعالی است👉 🌻🌿
🌻🌿
👇👇👇👇👇
مرز توحید و شرک
مرز دقیق توحید و شرک- چه توحید و شرک نظری و چه عملی- چیست؟ چه نوع اندیشه ای اندیشه ی توحیدی است و چه نوع اندیشه ای اندیشه ی شرکی؟ چه نوع عملی عمل توحیدی است و چه نوع عملی عمل شرکی؟ آیا اعتقاد به موجودی غیر خدا شرک است (شرک ذاتی) و لازمه ی توحید ذاتی این است که به موجودیّت هیچ چیز غیر از خدا- و لو به عنوان آفریده ی او- اعتقاد نداشته باشیم (نوعی وحدت وجود) ؟ بدیهی است که مخلوق خدا فعل خداست، فعل خدا خود شأنی از شئون اوست و ثانی او و در قبال او نیست. مخلوقات خداوند تجلّیات فیّاضیّت او هستند. اعتقاد به وجود مخلوق از آن جهت که مخلوق است متمّم و مکمّل اعتقاد به توحید است نه ضدّ توحید. پس مرز توحید و شرک، وجود داشتن و وجود نداشتن شی ء دیگر- هر چند مخلوق خود او- نیست.
آیا اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثیر و تأثّر و سببیّت و مسبّبیّت، شرک است (شرک در خالقیّت و فاعلیّت) ؟ و آیا لازمه ی توحید افعالی این است که نظام سببی و مسبّبی جهان را انکار کنیم و هر اثری را مستقیما و بلاواسطه از خدا بدانیم و برای اسباب هیچ نقشی قائل نباشیم؟ مثلا معتقد باشیم که آتش نقشی در سوزانیدن و آب در سیراب کردن و باران در رویانیدن و دوا در بهبود بخشیدن ندارد، خداست که مستقیما می سوزاند و مستقیما سیراب می سازد و مستقیما می رویاند و مستقیما بهبود می بخشد، بود و نبود این عوامل، یکسان است، چیزی که هست عادت خدا بر این است که کارهای خود را در حضور این امور انجام دهد. مثلا اگر انسانی عادتش بر این باشد که همیشه در حالی که کلاه بر سر دارد نامه بنویسد، بود و نبود کلاه در نوشتن نامه تأثیری ندارد، ولی نویسنده ی نامه نمی خواهد با نبود کلاه نامه ای بنویسد. مطابق این نظریّه، بود و نبود اموری که عوامل و اسباب نامیده می شوند از این قبیل است و اگر غیر از این قائل بشویم، برای خدا شریک بلکه شریکها در فاعلیّت قائل شده ایم (نظریّه ی اشاعره و جبریّون) .
این نظریّه نیز صحیح نیست. همچنانکه اعتقاد به وجود مخلوق، مساوی با شرک ذاتی و اعتقاد به خدای دوّم و وجود قطبی در مقابل خدا نیست بلکه مکمّل و متمّم اعتقاد به وجود خدای یگانه است، اعتقاد به تأثیر و سببیّت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز- با توجّه به اینکه همان طور که موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تأثیر هم ندارند، موجودند به وجود او و مؤثّرند به تأثیر او- شرک در خالقیّت نیست بلکه متمّم و مکمّل اعتقاد به خالقیّت خداوند است. آری، اگر برای مخلوقات از نظر تأثیر، استقلال و تفویض قائل بشویم و چنین بیندیشیم که نسبت خداوند به جهان، نسبت صنعتگر است به صنعت (مثلا سازنده ی اتومبیل و اتومبیل) که صنعت در پیدایش خود نیازمند به صنعتگر است ولی پس از آنکه ساخته شد کار خود را طبق مکانیسم خود ادامه می دهد، صنعتگر در ساختن صنعت نقش دارد نه در کارکرد مصنوع پس از ساخته شدن، اگر سازنده ی اتومبیل هم بمیرد اتومبیل به کار خود ادامه می دهد، اگر چنین بیندیشیم که عوامل جهان- آب، باران، برق، حرارت، خاک، گیاه، حیوان، انسان و غیره- نسبتشان با خداوند چنین نسبتی است (چنانکه معتزله احیانا چنین نظری داده اند) قطعا شرک است. مخلوق، در حدوث و بقا نیازمند به خالق است، در بقا و در تأثیر همان اندازه نیازمند است که در حدوث. جهان عین فیض، عین تعلّق، عین ارتباط، عین وابستگی و عین «از اویی» است، از این رو تأثیر و سببیّت اشیاء، عین تأثیر و سببیّت خداوند است، خلاّقیّت قوّه ها و نیروهای جهان- اعمّ از انسان و غیر انسان- عین خلاّقیّت خداوند و بسط فاعلیّت اوست، بلکه اعتقاد به اینکه نقش داشتن اشیاء در کار عالم شرک است، شرک است، زیرا این اعتقاد ناشی از این نظر است که ناآگاهانه برای ذات موجودات، استقلالی در مقابل ذات حق قائل شده ایم و از این رو اگر موجودات نقشی در تأثیر داشته باشند تأثیرات به قطبهای دیگر نسبت داده شده است. پس مرز توحید و شرک این نیست که برای غیر خداوند نقشی در تأثیرات و سببیّتها قائل بشویم یا نشویم.
آیا مرز توحید و شرک اعتقاد به قدرت و تأثیر ما فوق الطّبیعی است؟ یعنی اعتقاد به قدرت ما فوق قوانین عادی طبیعت برای یک موجود، اعمّ از فرشته یا انسان (مثلا پیغمبر یا امام) ، شرک است امّا اعتقاد به قدرت و تأثیر در حدّ معمولی و متعارف، شرک نیست. و همچنین اعتقاد به قدرت و تأثیر انسان از دنیا رفته نیز شرک است، زیرا انسان مرده جماد است و از نظر قوانین طبیعی، جماد نه شعور دارد نه قدرت و نه اراده، پس اعتقاد به درک داشتن مرده و سلام کردن به او و تعظیم کردن و احترام کردن او و خواندن و ندا کردن او و چیز خواستن از او شرک است، زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ما وراء الطّبیعی برای غیر خداست. و همچنین اعتقاد به تأثیرات مرموز و ناشناخته برای اشیاء، مسأله ی اعتقاد به تأثیر داشتن یک خاک بخصوص در شفای بیماری و یا تأثیر داشتن مکان مخصوص برای استجابت دعا شرک است، زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ما وراء الطّبیعی در یک شی ء است، چه، هر چه که طبیعی است، شناختنی و آزمودنی و حس کردنی و لمس کردنی است. علی هذا اعتقاد به مطلق تأثیرات برای اشیاء شرک نیست (آنچنان که اشاعره پنداشته اند) بلکه اعتقاد به تأثیرات ما فوق الطّبیعی برای اشیاء شرک است. پس هستی تقسیم می شود به دو بخش: طبیعت و ما وراء طبیعت. ما وراء الطّبیعه قلمرو اختصاصی خداوند است و طبیعت قلمرو اختصاصی مخلوق او و یا قلمرو مشترک خدا و مخلوقات است. یک سلسله کارها جنبه ی ما وراء الطّبیعی دارد از قبیل احیاء (زنده کردن) و اماته (میراندن) ، روزی دادن و امثال اینها و باقی، کارهای عادی و معمولی است. کارهای فوق معمولی قلمرو اختصاصی خداست و باقی، قلمرو مخلوقات او. این از جنبه ی توحید نظری.
امّا از جنبه ی توحید عملی هر نوع توجّه معنوی به غیر خداوند- یعنی توجّهی که از طریق چهره و زبان توجّه کننده و چهره و گوش ظاهری شخص مورد توجّه نباشد بلکه توجّه کننده بخواهد نوعی رابطه ی قلبی و معنوی میان خود و طرف مقابل برقرار کند و او را بخواند و متوجّه خود سازد و به او توسّل جوید و از او اجابت بخواهد- همه ی اینها شرک و پرستش غیر خداست، چون عبادت جز اینها چیزی نیست و عبادت غیر خدا به حکم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است. بعلاوه انجام این گونه مراسم، گذشته از اینکه انجام مراسم عملی عبادت است برای غیر خدا و عین اعمالی است که مشرکان برای بتها انجام می دادند،مستلزم اعتقادبه نیروی ما وراء الطّبیعی برای شخصیّت مورد توجّه (پیغمبر یا امام) است(نظریّه ی وهّابیان و وهّابی مآبان عصر ما) .
این نظریّه در زمان ما تا حدّی شیوع یافته و در میان یک قشر بالخصوص علامت روشنفکری شمرده می شود.
ولی با توجّه به موازین توحیدی، این نظریّه از لحاظ توحید ذاتی در حدّ نظریّه ی اشاعره شرک آلود است و از نظر توحید در خالقیّت و فاعلیّت، یکی از شرک آمیزترین نظریّه هاست.
قبلا در ردّ نظریّه ی اشاعره گفتیم که اشاعره از اشیاء، نفی تأثیر و سببیّت کرده اند به حساب اینکه اعتقاد به تأثیر و سببیّت اشیاء مستلزم اعتقاد به قطبها و منشأها در مقابل خداست، و گفتیم اشیاء آنگاه به صورت قطبها در مقابل خداوند در می آیند که در ذات، استقلال داشته باشند.از اینجا معلوم می شود اشاعره ناآگاهانه نوعی استقلال ذاتی که مستلزم شرک ذاتی است برای اشیاء قائل بوده اند امّا از آن غافل بوده اند و خواسته اند با نفی اثر از اشیاء، توحید درخالقیّت را تثبیت نمایند، لهذا در همان حال که شرک در خالقیّت را نفی کرده اند، ناآگاهانه نوعی شرک در ذات را تأیید کرده اند.
عین این ایراد بر نظریّه ی وهّابی مآبان وارد است. اینها نیز ناآگاهانه به نوعی استقلال ذاتی در اشیاء قائل شده اند و از این رو نقش ما فوق حدّ عوامل معمولی داشتن را مستلزم اعتقاد به قطبی و قدرتی در مقابل خدا دانسته اند، غافل از آنکه موجودی که به تمام هویّتش وابسته به اراده ی حقّ است و هیچ حیثیّت مستقل از خود ندارد، تأثیر ما فوق الطّبیعی او مانند تأثیر طبیعی او پیش از آنکه به خودش مستند باشد، مستند به حقّ است و او جز مجرایی برای مرور فیض حق به اشیاء نیست.آیا واسطه ی فیض وحی و علم بودن جبرئیل و واسطه ی رزق بودن میکائیل و واسطه ی احیاء بودن اسرافیل و واسطه ی قبض ارواح بودن ملک الموت شرک است؟ از نظر توحید در خالقیّت، این نظریّه بدترین انواع شرک است، زیرا به نوعی تقسیم کار میان خالق و مخلوق قائل شده است، کارهای ما وراء الطّبیعی را قلمرو اختصاصی خدا و کارهای طبیعی را قلمرو اختصاصی مخلوقات خدا یا قلمرو اشتراکی خدا و مخلوق قرار داده است.قلمرو اختصاصی برای مخلوق قائل شدن عین شرک در فاعلیّت است،همچنانکه قلمرو اشتراکی قائل شدن نیز نوعی دیگر از شرک در فاعلیّت است.
برخلاف تصوّر رایج، وهّابیگری تنها یک نظریّه ی ضدّ امامت نیست، بلکه پیش از آنکه ضدّ امامت باشد ضدّ توحید و ضدّ انسان است. از آن جهت ضدّ توحید است که به تقسیم کار میان خالق و مخلوق قائل است و بعلاوه به یک نوع شرک ذاتی خفیّ قائل است که توضیح داده شد، و از آن جهت ضدّ انسان است که استعداد انسانی انسان را - که او را از ملائک برتر ساخته و به نصّ قرآن مجید «خلیفة اللّه» است و ملائک مأمور سجده به او- درک نمی کند و او را در حدّ یک حیوان طبیعی تنزّل می دهد.
بعلاوه تفکیک میان مرده و زنده به این شکل که مردگان حتّی در جهان دیگر زنده نیستند و تمام شخصیّت انسان بدن اوست که به صورت جماد در می آید، یک اندیشه ی مادّی و ضدّ الهی است و ما در آینده در بحث معاد درباره ی این مطلب بحث خواهیم کرد.
تفکیک میان اثر مجهول و مرموز ناشناخته و آثار معلوم و شناخته شده،و اوّلی را بر خلاف دوّمی ما وراء الطّبیعی دانستن، نوعی دیگر از شرک است.
اینجاست که به معنی سخن رسول اکرم پی می بریم که فرمود: «راه یافتن شرک در اندیشه ها و عقاید آنچنان آهسته و بی سر وصدا و بی خبراست که راه رفتن مورچه ی سیاه در شب تاریک بر روی سنگ سخت» .
حقیقت این است که مرز توحید و شرک در رابطه ی خدا و انسان و جهان، «از اویی» و «به سوی اویی» است.مرز توحید و شرک در توحید نظری «از اویی» است(انّا للّه).هر حقیقتی و هر موجودی مادام که او را در ذات و صفات و افعال، با خصلت و هویّت«از اویی» بشناسیم، او را درست و مطابق با واقع و با دید توحیدی شناخته ایم،خواه آن شی ء دارای یک اثر یا چند اثر باشد یا نباشد و خواه آنکه آن آثار جنبه ی ما فوق الطّبیعی داشته باشد یا نداشته باشد،زیرا خدا تنها خدای ما وراء الطّبیعه، خدای آسمان، خدای ملکوت و جبروت نیست، خدای همه ی جهان است، او به طبیعت همان اندازه نزدیک است و معیّت و قیّومیّت دارد که به ما وراء الطّبیعه،و جنبه ی ما وراء الطّبیعه ای داشتن یک موجود به او جنبه ی خدایی نمی دهد.
قبلا گفتیم که جهان از نظر جهان بینی اسلامی ماهیّت «از اویی» دارد. قرآن کریم در آیات متعدّدی عملیّات اعجازآمیز از قبیل مرده زنده کردن و کور مادر زاد شفا دادن به برخی پیامبران نسبت می دهد، امّا همراه آن نسبتها کلمه ی «باذنه» را اضافه می کند. این کلمه نمایشگر ماهیّت «از اویی» این کارهاست که کسی نپندارد انبیاء از خود استقلالی دارند.پس مرز توحید نظری و شرک نظری «از اویی» است. اعتقاد به وجود موجودی که موجودیّتش «از او» نباشد،شرک است.اعتقاد به تأثیر موجودی که مؤثّریّتش «از او» نباشد، بازهم شرک است،خواه اثر، اثر ما فوق الطّبیعی باشد مثل خلقت همه ی آسمانها و زمینها و یا یک اثر کوچک بی اهمّیّت باشد مثل زیرورو شدن یک برگ. مرز توحید و شرک در توحید عملی «به سوی اویی» است (انّا الیه راجعون) . توجّه به هر موجود- اعمّ از توجّه ظاهری و معنوی- هرگاه به صورت توجّه به یک راه برای رفتن به سوی حق باشد و نه یک مقصد، توجّه به خداست. در هر حرکت و مسیر، توجّه به راه از آن جهت که راه است و توجّه به علامتها و فلشها و نشانه های راه برای گم نشدن و دور نیفتادن از مقصد از آن جهت که اینها علامتها و نشانه ها و فلشها هستند، «به سوی مقصد» بودن و «به سوی مقصد رفتن» است.
انبیاء و اولیاء راههای خدا هستند: «انتم السّبیل الأعظم و الصّراط الأقوم» [1].
آنان علامتها و نشانه های سیر الی اللّه هستند: «و اعلام العباده و منارا فی بلاده و ادلاّء علی صراطه» (2) .
هادیان و راهنمایان به سوی حق می باشند: «. . . الدّعاة الی اللّه و الادلاّء علی مرضاة اللّه» (3)
پس مسأله این نیست که توسّل و زیارت و خواندن اولیاء و انتظار کاری ما فوق الطّبیعی از آنها شرک است، مسأله چیز دیگر است. اوّلا باید بدانیم انبیاء و اولیاء چنین صعودی در مراتب قرب الهی کرده اند که از ناحیه ی حق تا این حد مورد موهبت واقع شده باشند یا نه؟ از قرآن کریم استفاده می شود که خداوند به پاره ای از بندگان خود چنین مقامات و درجاتی عنایت کرده است [2].
مسأله ی دیگر این است که آیا مردمی که توسّلات پیدا می کنند و به زیارت می روند و حاجت می خواهند، از نظر توحیدی درک صحیحی دارند یا ندارند؟ آیا واقعا با نظر«به سوی اویی» به زیارت می روند یا با فراموشی «او» و مقصد قرار دادن شخص زیارت شده؟ که بدون شک اکثریّت مردم با چنان توجّه غریزی به زیارت می روند. ممکن است اقلیّتی هم باشند که فاقد درک توحیدی- و لو در حدّ غریزی- باشند. به آنها باید توحیدآموخت نه آنکه زیارت را شرک دانست.
مسأله ی سوّم این است که اقوال و افعالی که حکایت گر تسبیح و تکبیر و تحمید است و ستایش ذات کامل علی الاطلاق و غنّی علی الاطلاق است،در مورد غیر خدا شرک است. سبّوح مطلق و منزّه مطلق از هر نقص و کاستی اوست، بزرگ مطلق اوست، آنکه همه ی ستایشها منحصرا به او بر می گردد اوست، آنکه همه ی حولها و قوّه ها قائم به اوست ذات اوست. این گونه توصیفها- چه به صورت قولی و چه به صورت عملی- برای غیر خدا شرک است.ما قبلا درباره ی اینکه چه نوع کاری عبادت است بحث کرده ایم.
[1] و 2 و 3. از فقرات زیارت جامعه ی کبیره.
[2] . رجوع شود به رساله ی ولاءها و ولایتها از مؤلّف.
(شهید مطهری، جهان بینی توحیدی )

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۱۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی